ارتباط با خدا
#حجاب-داستان
دل باید پاک باشه
دختر بدی نبود اما هیچوقت به حجاب و پوشش اهمیت نمی داد یک روز ازش پرسیدم : “خدا را قبول دارم؟”
خیلی محکم و قاطع جواب داد:” بله که قبول دارم خیلی زیاد هم دوستش دارم”
بهش گفتم :” خوب همان خدای که خیلی دوستش داری امر به حجاب کرده”
فوری جواب داد:” آدم باید دلش پاک باشه و فکر بد نداشته باشه “
در جوابش گفتم:” اگه یک روز ببینی که شوهرت با یک زن غریبه رفته رستوران غذا میخوره و بگو بخند میکنه ، چیکار میکنی؟ حتما عصبانی میشه میری باهاش دعوا میکنی میگه چرا به من خیانت کردی. اگه همون موقع شوهرت بلند بشه و بگه عزیزم ناراحت نشو ظاهر که مهم نیست اصل دله که دل من هم با تو ، چیکار به ظاهر داری .اون موقع بهش نمیگی مرده شور دلت را ببرند این چه جور دوست داشتنیه که داری به من خیانت میکنی؟”
سکوت کردم و منتظر جوابش شدم اون همچنان با سکوت به من نگاه می کرد . با لبخند ادامه دادم :” پس قبول داری که از کوزه همان تراود که در اوست.”
چند روز بعد دوباره دیدمش اما این بارچادر سرش بود و خیلی زیبا خودش را پوشانده بود. بهش گفتم:” خیلی قشنگ شدی اما اگر همان مانتو و روسری مناسب انتخاب می کردی و خودت را خوب می پوشاندی اشکالی نداشت دیگه نیازی به چادر نبود”
لبخندی زد و گفت :” اینجوری امام زمان بیشتر دوست داره “