دیدنی ها
#حجاب
صفحات: 1· 2
#حجاب
صفحات: 1· 2
#حجاب-داستان
دل باید پاک باشه
دختر بدی نبود اما هیچوقت به حجاب و پوشش اهمیت نمی داد یک روز ازش پرسیدم : “خدا را قبول دارم؟”
خیلی محکم و قاطع جواب داد:” بله که قبول دارم خیلی زیاد هم دوستش دارم”
بهش گفتم :” خوب همان خدای که خیلی دوستش داری امر به حجاب کرده”
فوری جواب داد:” آدم باید دلش پاک باشه و فکر بد نداشته باشه “
در جوابش گفتم:” اگه یک روز ببینی که شوهرت با یک زن غریبه رفته رستوران غذا میخوره و بگو بخند میکنه ، چیکار میکنی؟ حتما عصبانی میشه میری باهاش دعوا میکنی میگه چرا به من خیانت کردی. اگه همون موقع شوهرت بلند بشه و بگه عزیزم ناراحت نشو ظاهر که مهم نیست اصل دله که دل من هم با تو ، چیکار به ظاهر داری .اون موقع بهش نمیگی مرده شور دلت را ببرند این چه جور دوست داشتنیه که داری به من خیانت میکنی؟”
سکوت کردم و منتظر جوابش شدم اون همچنان با سکوت به من نگاه می کرد . با لبخند ادامه دادم :” پس قبول داری که از کوزه همان تراود که در اوست.”
چند روز بعد دوباره دیدمش اما این بارچادر سرش بود و خیلی زیبا خودش را پوشانده بود. بهش گفتم:” خیلی قشنگ شدی اما اگر همان مانتو و روسری مناسب انتخاب می کردی و خودت را خوب می پوشاندی اشکالی نداشت دیگه نیازی به چادر نبود”
لبخندی زد و گفت :” اینجوری امام زمان بیشتر دوست داره “
#حجاب-داستان
یک حادثه جالب
یک روز سواراتوبوس بودم در یکی از ایستگاه ها یک خانم چادری که کلی بار دستش بود می خواست سوار اتوبوس بشه که یک دفع چادرش ول شد و زیر در اتوبوس گیر کرد و نزدیک بود بخور زمین . خدا خیلی بهش رحم کرد .در اون موقع یک خانمی که وضع مناسبی نداشت با قیافه حق به جانب و با صدای بلند خطاب به اون خانم چادری گفت:
” این دیگه چی سرت کردی ؟ تو که بلد نیستی چادر جمع کنی برای چی سرت میکنی؟ اصلا این پارچه سیاه دست و پا گیر چیه که سرت میکنی؟… “ و خیلی حرف های اینجوری دیگه
خانم چادری چیزی نگفت به کمک چند نفر دیگه چادرش را جمع کرد بالا آمد و رفت و کنار همان خانم ایستاد کمی صبر کرد و بعد با آرامشی که داشت خطاب به اون خانم گفت:
” حق با شماست این چادر دست و پا گیر و یک بار اضافه است .”بعد با لبخند که روی صورتش بود ادامه داد” اما می دانید من برای چی این چادر را سر می کنم “همه در سکوت به سخنان اون خانم چادری گوش میدادند خانم چادری حرفش را ادامه داد و گفت” من این چادر را به خاطر شما سرم میکنم “ اون خانم با تعجب به خانم چادری نگاه کردخانم چادری باز ادامه داد ” بله به خاطر شما به خاطر حفظ خانواده شما ، به خاطر اینکه مردان شما به من نگاه نکنند و حواسشان به من پرت نشود و از شما و خانواده شان غافل شوند من این بار اضافه را فقط برای حفظ خانواده شما به دوش می کشم”
همه افراد داخل اتو بوس از این جواب محکم در حیرت بودند آن خانم هم با قیافه ای شرمنده سرش را پایین انداخت و به فکر فرو رفت.
منم در اون لحظه از اینکه چادر به سر داشتم احساس غرور کردم.