کشکول

شیفتگان مهدی(عج الله تعالی فرجه شریفه)
 خانه تماس  ورود
ازدواج
ارسال شده در 4 شهریور 1396 توسط دهقانی در مذهبی

داستان ازدواج هابیل و قابیل

 

از امام صادق (ع) نقل شده: وقتى كه آدم و حوّا به زمين فرود آمدند و تناسل نمودند، دخترى از حوّا متولّد شد كه نام او را (عتاق) نهادند و او اولين فردى بود كه بر سطح زمين معصيت نمود، پس خداوند گرگى به عظمت فيل و كركسى به هيأت درازگوش بر او مسلّط فرمود و آن دو او را به قتل رسانيدند، سپس به دنبال آن دختر كه عتاق نام داشت، قابيل متولد شد و وقتى كه به سن ازدواج رسيد خداوند تعالى اجنّه‏اى به نام جهانة را در صورت انسانى ظاهر نمود و قابيل وقتى او را ديد به او علاقه‏ مند شد و خداوند به آدم وحى كرد تا جهانه را براى قابيل تزويج كند، پس از آن هابيل از آدم و حوّا متولّد شد و وقتى هابيل به  سن رشد رسيد خداوند تعالى حوريه‏اى به نام نزلة سيه‏ چشم را فرو فرستاد و وقتى كه هابيل او را مشاهده كرد به او علاقه‏ مند شد و خداوند به آدم (ع) وحى كرد كه او را به عقد هابيل در آورد، بنا بر اين نزله همسر هابيل شد، آنگاه خداوند به آدم (ع) وحى كرد كه ميراث نبوّت و علم را به هابيل تفويض كند و او چنين كرد، امّا وقتى قابيل اين مطلب را فهميد خشمگين شد و به آدم پدرش گفت: آيا من بزرگتر از برادرم نبودم و به آنچه نسبت به او انجام دادى شايستگى بيشتر نداشتم؟ آدم (ع) فرمود: اى پسرم، امر نبوّت و همه امور بدست خداست و خداوند خود او را براى نبوّت در نظر گرفته و نبوّت و وصايت مرا به او اختصاص داده، پس اگر حرف مرا باور ندارى، هر دو شما قربانى تدارك كنيد، هر كدام از شما كه قربانى او پذيرفته شد، او شايسته‏تر و افضل است و نشانه قبولى قربانى در آن وقت اين بود كه آتشى از آسمان نازل مى‏شد و قربانى را مى‏ بلعيد و قابيل صاحب كشت و زرع بود و به عنوان قربانى مقدارى گندم نامرغوب را به همراه آورد ولى هابيل كه دامدار بود يك قوچ فربه را به عنوان قربانى پيشكش نمود، در اين هنگام آتش از آسمان نازل شد و قربانى هابيل را بلعيد، آن وقت ابليس به نزد قابيل رفت و گفت: اى قابيل اگر از تو و هابيل نسلى متولّد شود فرزندان او بر فرزندان تو افتخار مى‏كنند و مى‏گويند پدر ما بر پدر شما برگزيده شد و آدم او را وصىّ خود نمود و خداوند قربانى او را پذيرفت و قربانى پدر شما را نپذيرفت، ولى اگر تو او را به قتل برسانى پدرت چاره‏اى ندارد، جز اينكه تو را وصى و جانشين خود كند، در اثر وسوسه شيطان قابيل بسوى هابيل رفت و او را به قتل‏ رساند، آن وقت ابليس گفت: اى قابيل آتشى كه قربانى را مى ‏پذيرد ارزشمند است، پس آن را گرامى بدار و براى تعظيم آن خانه‏اى بنا كن و به عبادت و قيام آتش بپرداز، تا قربانى تو هم پذيرفته شود و قابيل هم به دستور شيطان آتشكده‏اى بنا كرد و به عبادت آتش مشغول شد و او اولين كسى بود كه به عبادت آتش و آتش‏پرستى پرداخت.
و آدم وقتى كه به جايگاهى رسيد كه هابيل در آنجا كشته شده بود، چهل روز در آن جا به گريه و زارى پرداخت و بر زمينى كه خون هابيل در آنجا به زمين ريخته بود لعنت فرستاد و آن محل موضع فعلى قبله (مسجد جامع بصره) است.

در همان روزى كه هابيل از دنيا رفت همسرش (نزله) پسرى بدنيا آورد و آدم (ع) آن پسر را به ياد فرزندش (هابيل)، هابيل نامگذارى كرد و خداوند پس از هابيل به آدم (ع) پسرى به نام شيث عطا كرد و به آدم خطاب فرمود اين پسر هديه خداست و (هبة اللَّه) است و وقتى كه شيث به سنّ ازدواج رسيد خداوند حوريه‏اى به نام (ناعمه) را در صورت انسانى فرود فرستاد و شيث با ديدن او به وى علاقه ‏مند شد، آن وقت خداوند به آدم وحى كرد او را به عقد شيث در آورد و آدم (ع) هم آن دو را به عقد ازدواج در آورد و آن حوريه براى شيث دخترى بدنيا آورد كه آدم نام او را (حوريّه) گذاشت و وقتى حوريّه به سن رشد رسيد خداوند به آدم وحى كرد كه او را براى هابيل (كه نوه ‏اش بود) عقد كند و آدم چنين كرد و اين خلقى كه مى‏بينى از نسل حوريّه و هابيل هستند و وقتى كه دوران پيامبر آدم سپرى شد خداوند به او وحى كرد كه علم و آثار نبوّت را به شيث تفويض كند و او را مأمور كند كه اين مطلب را از برادرش مخفى نمايد كه مبادا او را هم مانند هابيل به قتل برساند.

قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص:91

 

احادیث مربوط به ازدواج

نظر دهید »
رمضان
ارسال شده در 23 خرداد 1396 توسط دهقانی در مذهبی

 داستان کوتاه رمضانی(1):

 در ماه رمضان چند جوان، پير مردي را ديدند که دور از چشم مردم، غذا ميخورد.
به او گفتند: اي پيرمرد مگر روزه نيستي؟
پيرمرد گفت: چرا روزه‌ام، فقط آب و غذا ميخورم.
جوانان خنديدند و گفتند: واقعا؟مگرميشود؟
پيرمرد گفت:
بله، دروغ نميگويم، به کسي بد نگاه نميکنم، کسي را مسخره نميکنم، با کسي با دشنام سخن نميگويم، کسي را آزرده نميکنم، چشم به مال کسي ندارم و…
ولي چون بيماري خاصي دارم متأسفانه نميتوانم “""معده “""را هم روزه دارش کنم.
بعد پيرمرد به جوانان گفت: آيا شما هم روزه هستيد؟
يکي از جوانان در حالي که سرش را از خجالت پايين انداخته بود، به آرامي گفت: خير ما فقط""” غذا نميخوريم !!!""”

داستان کوتاه رمضانی(2):
عارفی تعریف می کردند :
در مسیر مسافرت وارد شهری شدم .. دیدم بچه های شهر مشغول بازی هستند …
با خودم گفتم: این بازی بچه ها حکمتی داره تا غروب ایستادم .
غروب یکی یکی بچه ها رفتند . یکی از این بچه ها خونه شون نبش میدان بود …در خانه را زد … :
- مادر منم در رو وا کن
- وا نمی کنم
- چرا مادر؟!
برای این که تو هر شب الوده میای خونه هر شب کثیف میای خونه هر شب لباسای تو کثیف و پاره ست من خسته شدم ..
- در روا کن شبه مادر …

هر چی این بچه داد زد فایده نکرد . جلو رفتم … در زدم …
- مادر در رو وا کنید من یکی از علما هستم …
مادر در رو وا کرد .
گفتم : مادر این بچه رو برای چی راش نمیدی ؟
گفت: اقا خسته ام کرده .. از بس هر شب دیر میاد خونه …
به بچه گفتم : قول میدی ديگه شبا دیر نیای خونه؟ لباستو الوده نکنی؟
گفت: اره …
گفتم برو تو ..
بچه رفت توي خونه …
صبح که اومدم از کنار میدون رد بشم .. دیدم در اون خونه باز شد .. بچه دوباره پرید بیرون چهار تا اَدا و اطوار برای مادرش درآورد و رفت با رفيقاش بازي …!
یادش رفت دیشب شفاعت شده بود
دوباره تا غروب بازی کرد…

غروب گفت :محمد من بیام خونه تون امشب؟
دوستش گفت: نه اقا، بابام منم راه نمیده، به زور رام میده !
به اون یکی گفت :حسین امشب من بیام خونه تون؟
گفت نه بابا میخوای مامانم منو بکشه؟!
هیشکی بچه ی آلوده رو نبرد خونه اش ..!
با غصه و ترس یه نگاه کرد به در خونه مادرش …
رفت سمت خونه… چیکار کنه راهی دیگه نداره
هر چی در زد … مادر اصلاً پشت در نیومد …
یه صحنه ای آتیشم زد … دیدم مادرش رفته بالای پشت بوم .. از اون بالا داره گریه میکنه ..
بچه اون پایین داره گریه میکنه ..
مادر برا بچه .. بچه براي خانه ..
بچه نميدونه مادر چقدر دوسش داره ..
چیکارش کنه آخه وقتي آدم نميشه ؟!! ..
دیدم، بچه روی شکمش خوابید .. صورتشو گذاشت رو خاک
هی شروع کرد ضجه زدن …
مادر این صحنه رو دید . نتونست تحمل کنه ..
دوید پایین در رو وا کرد .. بچه رو بغل کرد .. این خاک ها و گل ها رو از صورتش پاک کرد …
بچه که يه خورده آروم شد ..
گفت :مادر؟
گفت : جانم …
گفت : مادر من امشب یه چیزی روفهمیدم که تا حالا نمیفهمیدم ..
گفت : مادر چی رو فهمیدی؟!!
گفت: مادر جان هر وقت دیر اومدم خونه شامم نده .. شلاقم بزن .. کمربندم بزن … از غذا محرومم کن .. اما مادر، جان مادرت دیگه در رو روم نبند ..
من امشب فهمیدم جز در این خونه خونه ای ندارم …
یا رب العالمین قسم به روزهاي رمضان.. در خانه ی لطف و محبتت رو بر روی ما نبند.
ماها چقدر شفیع پیدا کردیم ؟
چقدر حضرت علی ‏( ع ‏) و حضرت زهرا‏(س ‏) و بچه هاشون دستمونو گرفتند؟
یادتون هست اون شبهای قدری که قران رو سر میذاشتیم … میگفتیم خدااااا ….خدااااا … يادتون هست چقدر تا صبح گریه میکردیم ؟

بخشیده شدیم ، پاک شدیم دوباره صبح زدیم به خاکی…. !
خدایا فهم اینو به ما عطا کن
که جز در خانه ی تو خانه ای نداریم …
خدای خوبم نگذار این صورتمون رو روی خاک قبر بگذاریم بعد بفهمیم …
خدایا میدونی بدترین آتش براي بندگانت حسرته …!
نگذار وقتی فاطمه ی زهرا (س) رو دیدیم وقتی امیرالمؤمنين ‏(ع) رو دیدیم …وقتي 14معصوم روديديم يه دفعه قلبمون بسوزه که ای واااای …. چی رو به چی فروختیم ؟ … چی رو با چیعوض کردیم؟!
ای کاش همه عمرم دورت میگشتم نبینیم که دیگه کار از کار گذشته … چقدر ما اومدیم در خونه اش خدا راهمون داد …
دوستان ماه رمضان
چقدر توشه برداشتیم ازین ماه هاي زیبا و پر خير و برکت ؟
ايکه دستت ميرسد کاري بکن
پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار

التماس دعا

نظر دهید »
مسلمان شدن محمد علی کلی
ارسال شده در 20 اردیبهشت 1396 توسط دهقانی در مذهبی

محمدعلی کلی چگونه مسلمان شد؟

محمدعلی کلی بوکسور آمریکایی، قهرمان سه دوره از مسابقات جهانی سنگین وزن بوکس، سال ۱۹۶۵ اسلام را به آغوش کشید.
به گزارش مشرق، بوکسور آمریکایی، قهرمان سه دوره از مسابقات جهانی سنگین وزن بوکس، سال ۱۹۶۵ اسلام (تشیع) را به آغوش کشید.

گفته محمد علی کلی درباره ی حج:

“من لحظات بسیار زیبایی را در زندگی ام تجربه کردم. اما ناب ترین احساسی که در زندگی ام داشته ام لحظه ای بود که هنگام مناسک حج در صحرای عرفات ایستادم. احساس من در آن فضا وصف ناپذیر است. یک و نیم میلیون زائر برای طلب بخشش و شکر نعمت هایی که خدا به آنان عطا کرده با اشک و زاری در صحرا جمع شده بودند. این یک تجربه ی هیجان انگیز برای من بود وقتی که می دیدم افراد از تمامی رنگ ها، نژادها، ملیت ها، پادشاهان، سران قدرت و مردمان عادی از کشورهای فقیرنشین همگی با دو تکه پارچه ی سفید ملبس شده و فارغ از هرگونه حس غرور یا حقارت به نیایش با الله پرداخته اند. این جلوه ای عملی از مفهوم برابری در اسلام بود.”

 


محمدعلی یکی از اولین چهره های مطرح در آمریکا بود که با مسلمان شدنش توجه بسیاری از رسانه ها را به خود جلب کرد. عکس های وی بیش تر از سی بار سربرگ بسیاری از مجلات ورزشی قرار گرفت و نام و چهره اش به مردم سراسر جهان شناسانده شد.

محمدعلی کلی در سال ۱۹۴۲ در لوئیزویل، کنتاکی، از یک مادر باپتیست و پدر متودیست زاده شد. وی ورزش بوکس را از سنین جوانی به منظور خرید اتومبیلی برای والدینش آغاز کرد. هنگامی که به بیست سالگی رسید، بسیاری او را اسطوره ی بوکس در تمامی اعصار می دانستند. پس از پیروزی اش در بازی های المپیک رم در سال۱۹۶۰، وی در میان آمریکائیان به عنوان شخصیتی محبوب، خوش تیپ، جذاب و موفق شناخته شد.

یان فیلیپ ریمتسما، نویسنده دیگری که زندگی و رفتار کلی را زیر نظر داشته، معتقد است که این بوکسور برای سفیدپوستان آمریکا در سال های آغازین دهه ۱۹۶۰ یک تحریک جدی به شمار می آمد. به گفته این نویسنده، کلی کسی نبود که حاضر باشد از مواضع خود عقب بنشیند، به قواعدی پایبند باشد یا در برابر خبرنگاران ادب را رعایت کند. او درست در همان زمانی که احساس می شد، جامعه سیاه پوست در بسیاری موارد پایین تر از سفیدپوستان است، همواره می گفت که زیباترین است. ریمتسما این رفتار را سیاست کلی می داند.

در سال ۱۹۶۳ وی برای معرفی شایستگی های خود آلبومی با نام “من بهترینم” را منتشر کرد که باعث محبوب تر شدنش و در میان برخی افراد، موجب برانگیختن تمسخرشان شد.

 

اسلام و تغییری چشم گیر در شخصیت کِلِی:

هجده روز قبل از آن که وی سانی لیستون را شکست دهد و به قهرمان سنگین وزن جهان تبدیل شود، وی تحت تأثیر مالکوم ایکس قرار گرفته و به “مسلمانان سیاه پوست” پیوست. پس از مسلمان شدنش، تغییرات فاحشی در رفتار و شخصیتش ایجاد گشت. وی با تأکید بر اهمیت اسلام به عنوان نیرویی معنوی در زندگی اش، در مورد مؤفقیت ها و پیروزی های خود کم تر سخن گفت و از غرور و خود پسندی دست برداشت. کِلِی همیشه تأکید داشت که تغییر نامش به “محمد علی”، یکی از مهم ترین اتفاقات در زندگی اش محسوب می شود.

وی با وجود این که در آن دوران آمریکائیان از مسلمانان متنفر بودند، این کار را انجام داد. کمیسیون بوکس بسیار خشمگین بود به گونه ای که محمدعلیِ قهرمان به سرعت به شخصیتی پر از سوء ظن مبدل گشت.

در سال ۱۹۶۷ در مخالفت با جنگ ویتنام، وی به عضویت ارتش درنیامد. کمیسیون ورزشی نیویورک، مجوز بوکس محمدعلی را معلق و از به رسمیت شناختن وی به عنوان قهرمان سرباز زد. پس از این مسئله، حرفه ی محمدعلی بسیار مبهم است. گفته شده که در آن دوران وی فراتر از قوای جسمی اش به مبارزه می پرداخته است. متأسفانه در نهایت تشخیص داده شد که وی مبتلا به بیماری پارکینسون است و به دلیل همین بیماری درگذشت.

 

 

ماجرای مسلمان شدن کلی از زمانی رقم خورد که او در مسابقه‌ای در آستانه شکست خوردن از رقیبش بود، و در حالی که کلی نقش بر زمین شده و داور مسابقه شمارش معکوس می‌گفت، یکی از هواداران کلی که یک مرد مسلمان ایرانی بود، از کلی خواست که کلمه “یا الله” را تکرار کند.کلی بعد از تکرار “یا الله” به طرز معجزه آسایی جان تازه‌ای گرفت و رقیبش را شکست داد.بعد از پایان مسابقه از آن مرد درباره” یا الله” و ماجرا پرسید، و وقتی مرد برای او توضیح داد کلی تصمیم بر مسلمان شدن گرفت.

از آن پس کلی از همه خواست که دیگر او را با نام کاسیوس صدا نکنند و به جای آن، به او محمد علی بگویند. وی در همین رابطه گفت: “کلی نامی بود که به نیاکان برده من داده شده بود. من این نام را انتخاب نکرده‌ام و آن را نمی‌خواهم. من محمدعلی هستم، یک انسان آزاد و از همه مردم می‌خواهم که وقتی با من حرف می‌زنند یا درباره من حرف می‌زنند از این نام استفاده کنند”.

محمد علی سه بار قهرمان جهان شد و برای خود احترام بسیاری در دنیا به دست آورد؛ هم به دلیل استعدادش در بوکس و هم به دلیل مواضعش در ارتباط با تبعیض نژادی و جنگ ویتنام. به دلیل خودداری از پیوستن به ارتش آمریکا، عنوان قهرمانی از او سلب و از شرکت در مسابقات بوکس محروم شد.

او در سال۱۹۹۶ مدال طلای افتخاری المپیک را دریافت کرد. او گفت که مدال خودش را در اعتراض به نژادپرستی در رودخانه اوهایو انداخته بود.

محمد عل کلی حتی در بوکس هم عقاید ضد اورتودوکس داشت و مثلا” به جای آنکه مثل سایر بوکسورهای اورتودوکس هنگام دفاع دستهایش را بالا و روی صورتش بگیرد، آنها را در پایین میگرفت، همیشه فاصله اش با حریف نسبت به سایرین بیشتر بود و ضربات مشتش به سر از هر بوکسور دیگری بیشتر بود. اگرچه شاید این مساله در طول یک مسابقه ریسک بیشتری داشته باشد اما ضربات سنگین به اعضای بدن برای ناک اوت کردن حریف از روی رینگ موثرتر است و کلی معتقد بود نمیخواهد با فریب دادن دیگران قهرمان شود.

در ۲۷ ژوئن ۱۹۷۹ محمد علی اعلام بازنشستگی کرد و با دنیای پر هیجان رینگ و بوکس خداحافظی نمود. اگرچه در طی دو سال پس از آن مسابقاتی هم انجام داد ولی در آخرین مسابقه خود برابر ترور بربیک که ۱۲ سال از او جوانتر بود شکست خورد و پس از این شکست در سال ۱۹۸۱ با رکورد ۵۶ پیروزی، ۳۷ ناک اوت و ۵ شکست به طور کامل از بوکس کناره گیری کرد.

در سالهای بعد بیماری پارکینسون بر او غلبه کرد؛ بیماری ای که گفته می شد به دلیل ضربات متعدد به سرش در جریان مسابقات بوکس بوده است.

محمد علی کلی، قهرمان سه دوره بوکس سنگین وزن جهان در اردیبهشت ماه سال 1372 در سفر به ایران به مقام امام خمینی (ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ادای احترام کرد.

ناگفته‌های سفر  “محمدعلی کلی” به ایران

محمدعلی کلی، بوکسور افسانه‌ای جهان درگذشت تا برخی کارهای بزرگ این اسطوره نمایان شود که در خیلی موارد محرمانه بوده است. محمدعلی هم حضوری محرمانه در ایران داشت و نقش زیادی در آزادسازی و تبادل اسرای ایرانی و عراقی ایفا کرد.

مدیرکل اسبق روابط بین الملل سازمان تربیت بدنی درباره مردمی بودن و بی ریا بودن کارهای محمدعلی گفت: در سفری که به رشت داشتیم در ظهر عاشورا از یک مرکز نگهداری کودکان معلول بازدید کردیم که در آنجا به محمدعلی ایمان آوردم. او کودکان را در آغوش گرفت و با آنها عکس انداخت در حالی که برخی افراد به اکراه فقط به دنبال انداختن یک عکس و رفتن از این فضا هستند اما محمدعلی یک انسان به معنی واقعی بود.

وی ادامه داد: در نمایشگاه بین المللی کتاب هم او رفتاری داشت که همه را متاثر کرد. او در حال گرفتن عکس با علاقمندانش بود که دید یک باغبان در گوشه‌ای ایستاده و خواهان عکس گرفتن با اوست اما خجالت می کشد. در آن لحظه سراغ آن پیرمرد رفت و گفت که یک عکس یادگاری با او بگیرد و همه از بابت واقعا شرمنده شدیم. این همان آداب اسلامی است که ما به آن اعتقاد داریم.

رییس اسبق فدراسیون شنا گفت: فقدان اسطوره ای مثل محمدعلی را به جامعه ورزش جهان تسلیت می گویم. ورزش دنیا یکی از مفاخر خود را از دست داد که یک انسان برجسته در تمام موارد بود. محمد علی هیچ وقت فراموش نخواهد شد.

در زیر نقل قول‌های جالب محمدعلی کلی را که در طول این سالیان عنوان کرده است را می‌خوانید:

* دوستی و رفاقت، سخت‌ترین چیز در دنیا برای توصیف کردن است و این موضوع را در هیچ مدرسه‌ای به شما آموزش نمی‌دهند. اگر شما معنی دوستی و رفاقت را فرا نگیرید در واقع چیزی نیاموخته‌اید.

* “غیرممکن” تنها واژه‌ای بزرگ برای افراد حقیر است. برای اینکه آنها زندگی آسان‌تر و بهتری داشته باشند باید این قدرت را داشته باشند که تغییراتی در زندگی خود ایجاد کنند. “غیرممکن” یک حقیقت نیست، بلکه یک باور است. “غیرممکن” اظهارنظر نیست بلکه شهامت است. “غیرممکن” بالقوه است. “غیرممکن” زودگذر است. “غیرممکن” هیچ است.

* اگر ذهن من بتواند تصورش کند و قلبم نیز باورش کند حتما می‌توانم به هر آنچه می‌خواهم دست یابم.

* از هر لحظه تمرین کردن متنفرم اما به خودم گفته‌ام که دست از تمرین نکش، این سختی را به جان بخر تا باقی عمر خود را به عنوان یک قهرمان زندگی کنی.

* تنفر از مردم به خاطر رنگ پوست‌شان اشتباهی محض است. مسئله این نیست که از چه رنگ پوستی بدتان می‌آید، مسئله این است که با این تفکر صددرصد در اشتباهید.

* قهرمانان در باشگاه‌های ورزشی متولد نمی‌شوند. قهرمانان از رویا، آرزو و دید درون‌شان به وجود می‌آیند. آنها باید مهارت و اراده داشته باشند ولی در این بین اراده ورزشکار باید از مهارتش قوی‌تر باشد تا تبدیل به قهرمان شود.

* روزهایت را نشمار، روی روزهایت حساب باز کن.

* همانند پروانه در آسمان شناور باش و مثل زنبور نیش بزن.

* هر روز طوری زندگی کن که انگار آخرین روز زندگی‌ات است، زیرا سرانجام روزی وقت رفتن خواهد رسید

* من یک مبارزم و به تجارت چشم توی چشم اعتقاد دارم. من تغییردهنده دکوراسیون صورت نیستم. به کسی که نمی‌خواهد عقب بکشد احترام نمی‌گذارم. تو سگ من را کشتی پس بهتر است گربه‌ات را پنهان کنی.

* شخص بدون تخیل در واقع بالی ندارد.

* برای اینکه تبدیل به قهرمانی بزرگ شوید باید باور کنید که بهترین هستید. اگر هم اینطور نیستید وانمود کنید که بهترین هستید.

* فقط یک مرد می‌داند که چیزی شبیه به شکست می‌تواند روحیه را از از عرش به فرش برساند و تنها  یک پیروزی است که می‌تواند مجددا روحیه را به اوج بازگرداند.

* به چیزی که فکر می‌کنید می‌رسید.

* بهترین راه رسیدن به رویاهای‌تان بیداری است.

* وقتی برای هدف خاصی می‌جنگید چیزی را از دست نداده‌اید. به نظر من بازنده‌ واقعی کسانی هستند که هدف مشخصی ندارند.

* خدماتی که به دیگران ارائه می‌دهید در واقع اجاره بهایی است که بابت حضورتان در روی کره زمین پرداخت می‌کنید.

* شخصی که به اندازه کافی شجاع نباشد قادر به انجام دادن هیچ چیز در زندگی‌اش نخواهد بود.

* بیشتر مواقع موانع بزرگی همچون کوه‌ها نیستند که سد راه شما می‌شوند بلکه گاهی یک ریگ کوچک در کفش‌تان می‌تواند مانع رسیدن شما به هدف‌تان شود.

* کسی که در ۵۰ سالگی همانند ۲۰ سالگی‌اش به دنیا می‌نگرد در واقع ۳۰ سال از عمرش را از دست داده است.

* سن، چیزی است که به آن فکر می‌کنید. شما پیرتر از آن چیزی هستید که فکرش را می‌کنید.

* من به دین اسلام ایمان آوردم. من خدا و صلح را باور دارم.

* ترس از رویارویی با چالش‌ها بی‌ایمانی است و من به خودم ایمان دارم.

* وقتی تا حدی به اندازه من بزرگ باشی فروتنی کاری بسیار دشوار است.

* شوخی؟ شوخی در کار نیست. حقیقت همان شوخی‌های زندگی ما هستند. من جزیی از آمریکا هستم که شما من را به رسمیت نمی‌شناسید اما به من عادت می‌کنید. سیاهپوست، با اعتمادبه‌نفس و جسور. نامم برای خودم است نه برای شما. مذهبم از آن من است نه برای شما. اهداف من اختصاصی است. به من عادت خواهید کرد.

* وقتی جواب خوبی ندارید، سکوت طلاست.

* من بهترینم.

نظر دهید »
حجاب از دید بزرگان جهان
ارسال شده در 20 اردیبهشت 1396 توسط دهقانی در مذهبی


#محمدعلي_کلي_و_حجاب_دخترش


محمد علي كلي(قهرمان بوکس جهان) دخترش را اينگونه به داشتن حجاب تشويق کرد.
هانا، دختر محمد علي کلي، در مورد يکي از نصايح پدرش اين گونه حرف مي‌زند:
بعد از مدتها قرار بود پدرم را ببينيم.. به علت شرکت در مسابقات از خانواده دور بود.زماني که به محل اقامت پدرم رسيديم، من (هانا) و خواهر کوچک‌ترم، با اسکورت يک محافظ به سويش رفتيم.من و خواهرم لباس نامناسبي پوشيده بوديم که قسمت عمده‌ي بدنمان لخت بود. پدرم مثل هميشه خود را قايم کرده بود تا ما را بترساند و با ما شوخي کند. وقتي همديگر را ديديم، به شدت يکديگر را در آغوش گرفتيم و پدرم ما را، و ما پدر را بوسيديم. پدرم کمي ما را برانداز کرد و سپس مرا در آغوش خود گرفت و چيزي گفت که هرگز از يادم نمي‌رود!
چشمانش را به چشمانم دوخت و گفت:
هاناي عزيزم! همه‌ي چيزهاي با ارزش در اين دنيا، توسط خداوند با چيزهاي مختلفي پوشيده شده و پنهان‌اند.
گفت:
– کجا مي‌تواني الماس به دست بياري؟ بدون شک در اعماق زمين که زير خروارها
خاک پنهان شده است.
– کجا مي‌تواني مرواريد به دست بياوري؟ در اعماق درياها و درون پوسته‌ي سخت صدف‌ها.
– کجا مي‌تواني طلا به دست بياوري؟
در اعماق معادن، که زير لايه‌هايي از سنگ و خاک قرار گرفته و براي به دست آوردنش بايد زحمت زيادي متحمل شوي.
سپس با نگاهي تيز و گيرا به چشمانم زل زد و گفت:
دختر عزيزم! بدن تو ارزشمند است؛
بسيار با ارزش‌تر از چيزهايي که برايت مثال زدم … اگر آن چيزهايي که ارزششان از تو کم‌تر است، آن‌گونه پوشيده بودند، پس تو هم بايد خودت را بپوشاني (تا به آساني در دست ديگران قرارنگيري و ارزشت کم نشود)

محمد علی کلی قهرمان بوکس جهان

چه خوب است که ما از همان آغاز کودکی فرزندانمان را با زیبایی حجاب آشنا کنیم

کودکان با آن روح پاکشان بهتر از هر کس معنای زیبایی را می فهمند

این حجاب امانت بانو زهرا مرضیه(سلام الله علیها) است.

کلام آخر هر حجابی حجاب نیست آن را درست آموزش دهیم

 

نظر دهید »
حجاب
ارسال شده در 16 اردیبهشت 1396 توسط دهقانی در مذهبی

داستانی زیبا و خواندنی درباره برکت مولا امام حسین (علیه السلام):
(طولانيه اما خواندنیه حتمابخوانيد)


داستان زيباي سفر کربلاي دختر بي حجاب؛
دختر بي حجابي بودم…..
کلا اعتقادي به حجاب نداشتم…… به محرم و نا محرم ، به حجاب ….
برام بي اهميت بود….
سفت و سختم پاي خواستم بودم.
اصلا علاقه اي به چادر نداشتم. حس ميکردم بي کلاس و بي پرستيژ ميشم.
کل تفريحاتمون تو مهموني و دور همي و خريد و اينجور چيزا خلاصه ميشد…
کاري نداشتم آرايشم مناسبه يانه….
مشهد زياد قسمتم ميشد ….ميرفتم حرم..
يه چادر الکي سر ميکردم و زيارت و بعد تو مرکز خريدا مي چرخيدم
و يادم ميرفت اصل قضيه چيه …
نزديک روز پدر بود روز ولادت حضرت علي (ع) قرار شد خانوادگي بريم ترکيه??
کلي برنامه ريزي کرديم که همه شهراش رو بريم
يه هفته مونده بود به سفر که…
نميدونم چرا..ولي يهو به دلم افتاد
پيش خودم گفتم
اگه بهت بگن جاي ترکيه برو کربلا ميري؟؟؟؟
کلي واسه سفرم برنامه ريزي کرده بودم خريد و تفريح…
تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا ميرم!!!
آخه يه دوست امام حسيني پيدا کرده بودم که از کربلا زياد ميگفت بهم
يهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت:
ساناز يه کاروان داره ميره کربلا يه هفته ديگه
گفتن جاي خالي داره؛ميري؟؟؟
هنگ بودم پشت تلفن …
بخدا گريم گرفت??
گفتم حتما…معلومه که ميرم
به مامان و بابا و خواهرم گفتم:
من ترکيه نميام …..ميخوام برم کربلا!
مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم ميبرمش با ويلچر..
من بايد برم کربلا!
بايد! ……به دلم افتاده……
خواهرم گفت نميام و ترکيه مو کنسل نميکنم.
گفتم هرکي ميخواد بره ترکيه بره.من ميرم کربلا
پدر و مادرم وقتي اشتياق مو ديدن همراهيم کردن
خواهرمم ديد اينجوريه گفت بعدش ميريم ترکيه
در عرض6 روز راهي کربلا شديم …
نميدونستم چجور جاييه،کلي لباس و کفش و وسايل خوب بردم.
ميگفتم يه روز اينو ميپوشم يه روز اونو
وقتي رفتم….
کدوم مد؟کدوم تيپ؟ .
روز ولادت امام علي (ع) نجف
ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمين
نيمه رجب کربلا
پنجشنبه شب کربلا
خداي من کجا بودم…با ويلچر مادربزرگم همه جا رفتيم.سفر سختي بود..روزي 5،6 بار ميرفتم حرم امام حسين.
روزي3،4ساعت بيشتر نميخوابيدم همش بي دليل گريه، گريه…??
اصلانميدونم چه حالي بود… من فقط گريه ميکردم يه حاج آقايي تو کاروانمون بود
بهش گفتم حاج آقا من دختر بي حجابي بودم..ساز مي زدم و …الان از همه چي افتادم…
گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسيني…
آقا اينو که گفت من گريه و گريه و گريه…..??
گفتم از آقام امام حسين حجاب ميخوام
زير قبه امام حسين نماز خوندم…اول واسه اون دوستي که منو کنجکاو و کربلايي کرد..
دوم واسه اينکه بهم اراده بده با حجاب شم.
هي درگير بودم
انتخاب سختي بود
واقعا حجاب برام سخت بود
اما روز آخر ديگه تصميم گرفتم برگردم ايران چادرمو زمين نذارم
گفتم يا امام حسين به عشق تو چادري شدم…حس ميکنم خودت با دستاي خودت
چادر سرم کردي
از نجف چادر خريدم و ايران که اومدم اون چادرو سرکردم
الان ديگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسينم ميخوام منو تو اين راه ثابت قدم نگه داره
کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بيرون که برم حرم امام حسين
يه جووني بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسين
کلي گريه کردم ازخوشحالي
رفتم حرم امام حسين
تا 3 شب اونجا بودم
روبروي ضريح آقا نشسته بودم کيفم کنارم بود
بلند شدم برم…رسيدم جلوي درديدم کيفم نيست
کيفمو دزديدن ……پولش مهم نبود
ميدوني چي عذابم داد؟؟؟
اينکه اون برگه توکيفم بود
ازحرم تاهتل گريه ميکردم.ضجه ميزدم …..همه بهم نگاه ميکردن
مامانم گفت پولت رفت فداي سرت.گريه نداره؛
گفتم مامان اون برگه شام توکيف بود
تا 5 صبح گريه کردم و گفتم يا امام حسين ميدونم
بي لياقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتين????
ساعت 5 صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوريم که بريم 2 روز نجف و برگرديم
يهو ديدم يه خانم اومد گفت کيفت رودر حرم امام حسين آويزون بوده
بيا اين کيفت!!!………..کيفو باز کردم
هيچي تو کيفم نبود……….،جز اون بررررررگه….
اللهم ارزقنا توفيق الزياره الحسين عليه السلام …
هممون گاهي همينجور ممکنه مورد عنايت خاص اهل بيت عليهم السلام واقع بشيم ، اما خدا کنه، خدا کنه با غفلت و يا گناه از عناياتشون محروم نشيم.
آمين

خدایا به حق امام حسین (علیه السلام) ما را امانت دار خوبی برای حجاب فاطمی و زینبی قرار بده

الهی آمین

نظر دهید »
روحانیت
ارسال شده در 1 اسفند 1395 توسط دهقانی در مذهبی

#سخنان-رهبری

اسلام منهای روحانیت

نقطه ی دیگری که دشمن روی آن تلاش می کند، روحانیت است . روحانیون چون در میان مردم محبوبیت و نفوذ و شخصیت  داشتند ،  توانستند در دوران اختناق ، پیام مبارزه را تا اعماق جامعه پیش ببرند و همه را از نظرات امام مطلع کنند . روحانیت مبارز این کار را کرد . مردم ، رو حانیت را دوست می داشته اند و به آنها اعتماد دارند. این اعتماد و ابراز محبت به روحانیون در کشور ما ، یک سنت مربوط به طول قرن هاست . روحانیت اسلام در داخل کشور ما ، متکی به مردم است و هیچ وقت وابسته به قدرتها نبوده است . امروز هم رو حانیون به هیچ قدرتی وابسته نیستند و صد در صد مردمی هستند .مردم ما همیشه قداستی برای رو حانیت قاءل بوده اند و بحمد الله ، امروز هم قاءلند.

مردم روحانیت را مجموعه ای پاک و سالم و قابل اعتماد می دانند . می بینیم  دشمن از تجربه ها خود  در این زمینه،استفاده می کند . دشمن میفهمد که باید روحانیت را در چشم مردم، از حیثیت و اعتبار انداخت . ههمه تلاششان این است! تبلیغات می کنند ، دروغ می گویند، اگر مساله کوچکی را در جایی پیدا کنند ،چندین برابر بزرگ می کنند و برای اینکه رو حانیت را از چشم مردم بیندازند ، خوبیها و گذشتها و فداکاری هارا نمی گویند. علم و دانش رو حانیت را انکار می کنند و تقوا ی آنها را منکر می شوند ؛ همچنان که پنجاه سال ، در دوران رژیم پهلوی هم از این کارها می شد.

رو حانیت که مجموعه ای  علمی و تقوایی است ، به وسیله بلند گوهای رژیم پهلوی ، فاقد علم و تقوا معرفی شده بود . امروز هم همان تبلیغ کذا انجام می گیرد . اینها مجموعه کارهایی است که دشمن انجام می دهد.

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مهما نان خارجی دهه فجر و قشرهای مختلف مردم  

در روز نیمه شعبان ۱۸/۱۱/۱۳۷۱

حالا با توجه به بیانات رهبری و با علم به افکار پلید دشمن ما طلبه ها و دانشجو های علوم دینی به عنوان نماینده وشعبه ای از رو حانیت باید با کمال دقت عمل کنیم و در رفتار و کردار و علم باید الگو و معتمد مردم باشیم چرا که ما نمادی از اسلام هستیم و مردم اسلام را با ما می سنجند و اگر خدایی نکرد ما کم کاری یا کجرویی کنیم آن را به پایه اسلام می نویسند

این دقت نظر ما باید در سطح جهانی و فضای مجازی نیز باشد بویژه که ما خود را شیعه می نامیم و نماینده امامان عالی قدر خویش می باشیم و همانطور که در این حدیث معروف آمده است:

امام صادق عليه السّلام به یار خود ميفرمودند: بر تو باد به تقواى خدا و ورع و كوشش و راستى گفتار و اداء امانت و حسن خلق و نيكى با همسايه. و مردم را با غير زبان بمذهب خود دعوت كنيد (يعنى رفتار شما شيعيان‏ بايد طورى باشد كه مخالفينتان بگرويدن مذهب شما مايل شوند) و زينت‏ ما باشيد و ننگ ما نباشيد.

« أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 124»

نیز در حدیث  دیگری از آن امام  آمده است که:

اسامه زيد شحّام كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام به من فرمود كه: «سلام مرا برسان به هر كه ببينى كه مرا اطاعت مى‏كند از ايشان، و گفتار مرا مى‏گيرد و به آن عمل مى‏كند. و شما را وصيّت مى‏كنم و امر مى‏نمايم به تقوى و پرهيز از خداى عز و جل، و پارسايى در دين خود، و سعى و كوشش در طاعت از براى خدا، و راستى سخن و خبر كه در آن دروغ نگوييد، و اداى امانت، و طول سجود، و نيكى همسايگى، كه محمد صلى الله عليه و آله با اينها آمده و اين امور را آورده است. امانت را برسانيد به كسى كه شما را بر آن امين داشته؛ خواه نيكوكار باشد و خواه نابكار؛ زيرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به اداى رشته و سوزن امر مى‏فرمود. خويشان خويش را صله كنيد، و به جنازه‏هاى ايشان حاضر شويد، و بيماران ايشان را عيادت كنيد، و حقوق ايشان را ادا نماييد. پس به درستى كه مردى از شما، چون در دينش پارسايى كند، و در حديث راست گويد، و امانت را به صاحبش‏برساند، و خُويش با مردم خوش باشد، گفته مى‏شود كه: اينك، جعفرى است (يعنى منسوب به سوى حضرت امام جعفر و شيعه او است)، و اين امر، مرا شاد مى‏كند، و از آن، خوشحالى و سرور بر من داخل مى‏شود. و گفته مى‏شود كه: اين ادب، ادب و هنر جعفر است. و چون بر غير اين باشد ، بلا و زحمت و ننگش بر من داخل مى‏شود و مى‏گويند كه: اين ادب جعفر است؛ پس به خدا سوگند كه پدرم مرا حديث كرد كه: مردى از شيعيان‏ على عليه السلام بود كه در قبيله‏اى بود، و زينت‏ آن قبيله مى‏بود. از همه ايشان امانَت را به صاحبش ردكننده‏تر، و از ايشان حقوق را به جاآورنده‏تر، و راستگوترينِ ايشان بود در باب سخن و خبر. همه وصايا و امانت‏هاى ايشان به سوى او و در نزد او بود، و آن قبيله و خويشانش كه از او سؤال مى‏شدند، مى‏گفتند كه: كى مثل و مانند فلانى است؟ به درستى كه او از همه ما امانت را به جا رساننده‏تر، و در باب سخن و خبر راستگوترين ما است».

تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج‏4، ص: 695

 

انشاء الله که به لطف خداوند تبارک ما از زینتها اهل بیت باشیم.

آمین یا رب العالمین

نظر دهید »
داستان کوتاه
ارسال شده در 18 بهمن 1395 توسط دهقانی در مذهبی, علم

#داستان-کوتاه

آزمایشگاه ادیسون

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درامد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیر مرد بود و هر روز اختراعی جدید در آن  شکل می گرفت  تا آماده بهینه سازی  و ورود به بازار  شود . در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره اتش نشانی  به پسر ادیسون اطلاع دادند که آزمایشگاه  پدرش  در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از کسی برنمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمان ها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به شکل مناسبی به اطلاع پیرمرد رسانده شود . پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد از شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و در کمال تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد و او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد .

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت:«پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیبا است! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی ! حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر بوجود آمده است. وای! خدای من خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید.کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظرتو چیست پسر؟»

پسر حیران و گیج جواب داد :«پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو  زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطورمی توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای!»

پدر گفت:«پسرم از دست من و تو کاری بر نمی آید .مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد . در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم . الان موقع این کار نیست . به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت.»

توماس آلوا  ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان  نمود .آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

پیام های این ماجرای واقعی:

1-    در لحظه زندگی کردن و لذت بردن از زندگی

2-    امیدواری و پرهیز از یاس و ناامیدی

3-    راضی به رضای خدا بودن «الخیر ما وقع»

4-    اطمینان به تلاش دیگران

5-    برنامه ریزی صحیح و تلاش برای ادامه زندگی

6-    ….

 

دنیا پر از داستان پند آموز است فقط چشم و گوش بینا و شنوا

و وجدانی پندگیر می خواهد


  

شهادت 1 175 family kowsarblog media style text پیام رهبری درباره تصادف قطار نظر دهید »
شیوه های تربیتی
ارسال شده در 12 دی 1395 توسط دهقانی در دیدنی ها

شرایط مربیان
کسانی که می خواهند در جامعه و در هر محیطی به عنوان مربی ،آموزش دهند ه و تربیت کننده باشند و می خواهند غیر را تربیت کنند، باید دارای شرایطی باشند اولین شرط و اساسی ترین شرط نسبت به انها این است که آنها باید خود ساخته باشند تا بتوانند دیگران را بسازند . ما در روایاتمان تحت عناوین مختلفی این معنا را داریم که انسان باید ابتدا خودش و بعد دیگران را تربیت کند ، کسی که خودش را نساخته وتربیت نکرده است ، اگر بخواهد دیگری را تربیت کند ، نه تنها فایده ندارد ، بلکه گاهی اثر عکس هم دارد . کسی که خود مودب به آداب شرعی و عقل نیست ، نمی تواند دیگری را مودب به آداب شرع و عقل کند .
مقدم داشتن تربیت خود بر دیگران
در روایتی از امام علی (علیه السلام) است که حضرت فرمودند : افضل الادب ما بدات به نفسک ؛ با فضیلت ترین تربیت ها ان است که از خودت شروع کتی . اول برو خودت را تربیت کن! اگر توانستی به سراغ دیگران برو! چون فضیلت این بیشتر است.حضرت در حمله ای دیگر می فرمایند :عجبت لمن یتصدی لاصلاح الناس و نفسه اشد شی فسادا ؛ در شگفتم از کسی که می خواهد زمام تربیت مردم را به دست گیرد و حال این که نفس خودش از نظر فساد و خرابی بدترین چیز است .اول برو خودت را آباد کن ! نمی خواهد دیگری را آباد کنی!
باز در روایت دیگری از مولا علی (علیه السلام) داریم که فرمودند : من ساس نفسه ادرک السیاسه ؛ کسی که خودش را ساخته است ، می تواند جامعه را بسازد و زمام امور جامعه را بدست بگیرد. «من ساس نفسه ادرک السیاسه‌» سیاست تدبیر جامعه و سازندگی کلان است.
اینکه ما می گویم: «اول برو خودت را تربیت کن » در جمیع ابعاد وجودی به خصووص در بعد نفسانی است ، چون ما بعد قلبی و بعد عقلی هم داریم . من الان بحثم را بر بعد نفسانی ، یعنی در رابطه با نفس که یک مجموعه از شهوت ، غضب و وهم است متمرکز می کنم . انسانی که می خواهد به غیر مربی گری کند باید ابتدا خودش را ساخته باشد تا بتوان مربی دیگری شود ، در هر محیطی که باشد، فرقی نمی کند.

منابع:

شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏2، ص: 423
شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏4، ص: 341
شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏5، ص: 210
شرح احادیث تربیتی ، آیت الله محتبی تهرانی. «mojhabatehran.ir »

اولین و سخت ترین گام تربیت

در باب تربیت اولین گام و به تعبیری سخت ترین گام ضبط خیال است که البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که میاید برخلاف رضای خدا و عقل است و همسو با خواسته های شیطان است ، جلوی این اوهام را  در درون خودت بگیر . ما از این به سنگری بسیار مهم تعبیر  می کنیم ، خط اول است ، به تعبیری  باید گفت خط شکن باش، این خط اول است.

«خیال پیغمبر» در حال سجده بود

ما این تعبیر را از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) داریم که فرمودند:« سجد لک خیالی » پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله)  در بین همه چیز های درونیشان به سراغ خیالشان رفتند و می فرمایند :من خیالم را طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی این طورتسلیم من شده است .من نمی خواهم وارد مساپلی که مربوط به پیغمبر(صل الله علیه و آله)  است بشوم حتی حضرت در جایی روشن تر فرمودند:«قد اسلم شیطانی بیدی » این تعبیر را دیگر هیچ کاری نمی توانی بکنی .عجب معلوم می شود پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله)  هم شیطان داشته است. ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است .

«قوه واهمه» شیطان درونی است.

شیطان ما و شما همین قوه واهمه و خیال است که معاصی را جلوه می دهد . چه در ارتباط با شهوت باشد چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که مربوط به خود خیال و واهمه است . ابتدا باید این را مودب به آداب اللهی کنیم.

کار واهمه حقه بازی است.

ابتدا همین خبیث است که این مساله را بزرگ جلوه می دهد  از حقه بازی هایش است که می گوید:« مودب شدن مشکل است؛ مگر می شود آدم جلوی خیالش را بگیرد » ما طلبه ها راجعه به احتمالات که غیر تخیلات است می گوییم :«احتمال بی عار است» یعنی همین طور خودش به ذهن می آید . توهمات هم همین طور است یکی از دستاویز های شیطان که  مهم ترینش هم هست خیال است که شیطان  به وسیله همین خیال انسان را به شقاوت بی دینی و بیچارگی می کشاند .

تفکر اولین راه ضبط خیال است

در اینجا بحث اینطور مطرح می شود که چطوری من این خیال را که گاهی به این شاخه وگاهی ان شاخه می پرد مهار کنم ؟ راهش چیست؟ راهی که بزرگان ما مطرح کردند . می گویند اولین راه تفکر است. اما خود تفکر روش دارد . انسان می تواند فکر خود را مشغول کند الان ذهنم سراغ چیزی رفته است می توانم ان را برگردانم در این اختیار دارم .حالا ذهن را در چه وادی بیاورم ؟ در وادی ابعاد نعمت هایی که خداوند به تو عنایت کرده است بیاور . 1 نعمت های مادی 2 نعمت های معنوی

به نعمت ها و وظایفت فکر کن!

. این منزل تفکر است. ذهن را در این وادی بیاور و بیاندیش که خدا این همه نعمت های مادی و معنوی را در اختیار تو قرار داده است . این همه پیامبر مبعوث کرده است که راه های معنویت را در اختیار تو قرار دهند . سراغ این نعمت ها برو ! حالا از خودت سوال کن که آیا من نسبت به این خدایی که این همه به من نعمت مادی و معنوی داده است وظیفه ای دارم یا نه ؟

با فکر کردن خیالت را کنترل کن!

اگر من به خانه شما بیاییم و در بزنم و هدیه ای برای شما بیاورم . به ذهنتان نمی آید که این را تلافی کنید ؟ ظاهرا شکر منعم جزو فطریات  بشر است . آِیا من نسبت به مولایم وظیفه ای دارم یا نه ؟ برای این که جلوی این خیال را بگیری و سر گرمش کنی  بیا شروع به فکر کردن کن . این همه بساط نعمت آیا فقط برای زندگی حیوانی من است ؟ به تعبیر اهلش این ها فقط برای اداره کردن شهوت و غضب من است یا نه مقصود دیگری هم در کار است ؟

   شرح احادیث تربیتی آیت الله مجتبی تهرانی

Mojtabatehrani.ir

 

 

 
الحمد اللَّه الذى نور قلوب العارفين بذكره، و قدس ارواحهم بسره، و نزه أفئدتهم لفكره (بفكره)، و شرح صدورهم بنوره، و أنطقهم بثنائه و شكره، و شغلهم بخدمته، و وفقهم لطاعته، و استعبدهم بالعبادة على مشاهدته، و دعاهم الى رحمته و صلى اللَّه على محمد امام المتقين و قائد الموحدين و مونس المقربين، و على آله المنتجبين الابرار الاخيار، و سلم تسليما كثيرا.
ترجمه‏
حمد و ستايش مخصوص پروردگاريست كه قلوب عارفين را به واسطه ذكر و ياد خود منور و روشن فرموده است، و ارواح آنان را به توجه باطنى و فيض معنوى خود تقديس و پاك كرده است، و باطن دلهاى آنان را از تيرگيها تنزيه و تطهير نموده است تا توفيق تفكر در باره او را پيدا كنند، و سينه‏ هاى آنان را به نور خود منشرح و باز كرده است، و زبان آنان را به ثناء و شكر خود گويا فرموده است، و پيوسته آنان را به خدمت و بندگى خود مشغول ساخته است، و آنان را به طاعت خود موفق فرموده است، و آنان را به بندگى دعوت كرده است كه به وسيله عبادت به مقام مشاهده انوار جلال وجمال الهى نائل گردند، و آنان را به سوى رحمت خود خوانده است.
و صلوات و رحمت پروردگار بر خاتم النبيين محمد (صل الله علیه و آله ) باد كه پيشواى پرهيزگاران و رهبر اهل توحيد و انيس مقربين است، و بر آل اطهار او باد كه پاكان و نيكوكاران و برگزيدگان از مردم هستند، خداوند آنان را سلام و درود فراوان برساند.
شرح‏
به طورى كه در اين خطبه شريفه مى‏گويد: تنها وسيله نورانيت قلوب ذكر و ياد خداوند متعال است، و نورانيت قلوب وسيله انشراح صدور است، و هنگامى قلوب منشرح و منور گردد كه تاريكى‏هاى اعمال و اخلاق سوء از زواياى دل بر طرف و زائل گردد، تا اعضاء و جوارح براى طاعت و عبادت پروردگار متعال مهيا شده و آثار طهارت و نورانيت باطن در ظواهر هويدا گشته و جبروت سلطان حق در پرتو قلوب افكند.

 مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى، متن، ص:2-3

 

ایت الله مجتبی تهرانی - تفکر نظر دهید »
امام زمان(عج)
ارسال شده در 20 آبان 1395 توسط دهقانی در دیدنی ها

اللهم رزقنا طلب ثار مولانا اباعبدااله الحسین مع امام منصور من اهل بیت محمد صل الله علیه واله
پروردگارا روزی ما بگردان تا با امام منصور(حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه شریف))خون خواه سرورمان امام حسین(علیه السلام) باشیم.


مناجات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف)


عزای اشرف اولاد آدم است بیا
عزیزفاطمه!ماه عزا است بیا
هلال ماه عزا می دهد ندا به فلک
که ماه گریه و اندوه و ماتم است بیا
پریده رنگ ز رخسار مادرت زهرا
قد رسول خدا در جنان خم اس بیا
لوای سرخ حسینی ندا دهد همه دم
که غیر تو چه کس صاحب دم است بیا
اگر شوند سماوات چشمه چشمه ی اشک
به یاد قطره ی خون خدا کم است بیا
به زخم های تن پاره پاره ی شهدا
خدا گواه است که تیغ تو مرهم است بیا
ذ هنوز غرقه به خون ماه روی عباس است
هنوز نقش زمین دست و پرچم است بیا
بیا که پر شده از ذکر یا حسین جهان
بیا که ولوله در خلق علم است بیا
هر آن دلی که به یاد حسین می سوزد
در آن شراره ای از شعر میثم است بیا
(استاد غلامرضا سازگار)

نظر دهید »
مناجات
ارسال شده در 18 آبان 1395 توسط دهقانی در دیدنی ها


اللهم رزقنا زیارت الحسین (علیه السلام)

مناجات با امام حسین (علیه السلام)
ای که نور مهر و ماهی دوستت دارم حسین
مظهر لطف الهی دوستت دارم حسین
هستی من را خدا با مهر تو پیوسته است
یا بخواهی یا نخواهی دوستت دارم حسین
تاشنیدم دوست میداری غلام خویش را
با وجود رو سیاهی دوستت دارم حسین
هر کجا نام تو آید میرود تاب از کفم
من چه گویم خود گواهی دوستت دارم حسین
گر بخواهی با کلامی در رهت جان میدهم
ور برانی با نگاهی دوستت دارم حسین
آن چنان خوبی که هر بد بسته بر لطفت امید
شرم گین از هر گناهی دوستت دارم حسین
ای که خواندت رحمه العالمین فلک نجات
تا که جویم بر تو راهی دوستت دارم حسین
بر تو گر رو کرده ام دارم امید مرحمت
تا به من بخشی پناهی دوستت دارم حسین
کرده ام با هر زبانی بر جلالت اعتراف
گفته ام در هر نگاهی دوستت دارم حسین
باز هم گوید(موید)با لسان نارسا
گر بخواهی ور نخواهی دوستت دارم حسین
(استاد سید رضا موید)

امام صادق (علیه السلام)فرمودند:

هر نالیدن و گریه ای مکروه است مگر ناله و گریه بر حسین(علیه السلام)
بحار الانوار /ج45/ص31

امام حسین مدح و مرثیه نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

آخرین مطالب

  • ازدواج
  • رمضان
  • مسلمان شدن محمد علی کلی
  • حجاب از دید بزرگان جهان
  • حجاب
  • روحانیت
  • داستان کوتاه
  • شیوه های تربیتی
  • امام زمان(عج)
  • مناجات

آخرین نظرات

  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در حکایت2
  • اندیشه ی پرواز  
    • گم گشته ي دوران غيبتيم
    • شهد گل واژه ها
    • ويدئو كليپ
    • مشق عشق ( يك جرعه انديشه)
    • نور و فانوس
    • حسينيه مجازي عشاق الحسين
    • وبلاگ من
    • اسرار عشق و هستي
    در حکایت2
  • پونه برخورداری  
    • بانو خدیجه سلام الله علیها
    • مائده
    در دختر مسلمان
  •  
    • کهف
    در عاشورا
  • مامان طلبه  
    • أنا عَبدٌ ذَلیل
    در حکایت
  • حيدري  
    • بهاردلها
    در انتظار
  • مدرس  
    • نسیمی از تجارب
    در انتظار
  •  
    • شفق
    در زیبایی حجاب
  • مدرس  
    • نسیمی از تجارب
    در ارتباط با خدا
  • مدرس  
    • نسیمی از تجارب
    در حجاب فاطمی

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
دعای عظم البلا
ساعت فلش مذهبی

کشکول

آیه قرآن تصادفی

سخن روز

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ذکر روزهای هفته
مهدویت امام زمان (عج)

✿کد صوتی مهدوی برای وبلاگ شما ✿

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان